درباره وبلاگ

به وبلاگ خودخوش آمدید مقدم نویسندگان و بینندگان را گرامی میداریم
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بچه های HIT90 و آدرس hit90esf.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 715
بازدید کل : 12154
تعداد مطالب : 117
تعداد نظرات : 152
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


تعبیر خواب آنلاین

<-PollName->

<-PollItems->


.

.

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
فناوری اطلاعات سلامت ورودی 90
بچه های HIT90
دو شنبه 5 تير 1398برچسب:, :: 1:39 ::  نويسنده : nobody       

این تلفن همراه عجیب توسط طراح معروف سام جیمز چو طراحی و ساخته شده است. اگر شمااز تایپ پیام و یا جستجوی نام تماس گیرنده در گوشی خود خسته هستید، پس این گوشی برای شما مناسب است. این تلفن همراه Mimeo نام دارد، فقط برای پیدا کردن نام شخص و یا شماره تلفن آن را در دست بنویسید و سپس دکمه تماس را فشار دهید همین کار تا حد زیادی موجب صرفه جویی در زمان مورد نیاز برای تایپ کردن می شود. این تلفن همراه دارای ظاهری بسیار شیک می باشد


 


کمی نوآوری و خلاقیت داشته باشید. جناب استاد به اندازه ی کافی خودش مشکلات و بدبختی دارد، دیگه نیاز نیست شما با آن خط زیبای منحصر به فردتون یک صفحه ی آچار براش از مشکلاتتون بنویسید. حالا باز ای کاش فقط یک نفر چنین عباراتی را می نوشت. یکهو می بینی از 30 نفر دانشجو، بیست و هشت نفراینا را نوشته اند که اگر این درس را نمره نگیریم مشروطیم و مادرمان مریض است و پدرمان زندان است و فلان و بهمان. انگار این مشکلات را هم از روی همدیگه تقلب کردن.

===================

 روشی پلید

 یک درس ساده ای بود که من بنا به دلایلی نتونسته بودم اونا بخونم و با ذهن کاملا خالی سر جلسه امتحان رفتم. نیم ساعتی نشستم و دیدم هیچکدوم از این سوالات حتی برام آشنا هم نیست. یک جمله در پایان برگه نوشتم و برگه را تحویل دادم:

 «در اعتراض به تقلب گسترده ای که سر جلسه ی امتحان از سوی دیگر دانشجویان شاهد بودم از دادن این امتحان خودداری کرده و نمره ی صفر را به بیستِ با تقلب ترجیح میدهم.»

 نمره الف کلاس را گرفتم! خدایا مرا ببخش.

 =====================

 صم بکم عمى فهم لایعقلون

 درس معارف بود. میدونستم موضوع درس چیه و مباحثش در چه زمینه ایه -با عرض خسته نباشید به خودم- اما جزئیات مطالب و محتوای درس را نمیدونستم. سوالات توزیع شد و باز هم دیدم سوالات کمی برام ناآشناست. از مغرب و مشرق و زمین و زمان نوشتم. هر آنچه از کتاب دینی کلاس اول ابتدایی، آقای واسعی گفته بود که مثلا چگونه مواد غذایی در بدن مادر تبدیل به شیر میشود تا برهان نظم و علیت که در دبیرستان خونده بودم. اما نقطه ی طلایی برگه این جمله بود:

 «جناب استاد برای من کاری نداشت که عین محتوای کتاب را برایتان کپی کنم اما شما با روش زیبای تدریس خود به ما یاد دادید که چگونه تنها به منابع اکتفا نکنیم. گفتید در دین عقل هم سهیم است و نباید «صم بکم عمى فهم لایعقلون» بود. پس من ترجیح دادم مفهوم را بفهمم ولی کپی نکنم بلکه از دانسته های خود بنویسم.»



دو شنبه 8 خرداد 1398برچسب:, :: 19:4 ::  نويسنده : nobody       
اهل دانشگاهم
رشته ام علافی‌ست
جیب‌هایم خالی‌ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست
من نمی‌دانم که چرا می‌گویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
باید از مردم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آن‌ها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم


سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, :: 13:31 ::  نويسنده : baran       

  ۸ صبح: تو رخت خواب…..

9 صبح: یکم وول میخوره یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده….

۱۰ صبح: مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!)(اه اه حالم به هم خورد23)

۱۱ صبح: از جا میپره سمت دستشویی………….(اگه نه که باز خوابه)

 ۱۲ صبح یا ظهر: موبایلشو میبینه ۹۹ تا میس کال ۱۹۹ تا اس ام اس سرش گیج میره سونیا - رزا- سارا-بهناز -نازی-ژیلا- الناز- بیتا و………اقدس و شوکت هم آخریاشن اوه باز زنگ میخوره؟ سایلنت بهترین راه حله!
میشه یه ساعت دیگه هم خوابید!

۱ ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم بابک جان بیدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف می کنیا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهای شمشیریت بره ….بابک جاااااان عللللللللللللی (پتو رو میکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو دیگه پرتش میکنه

 ۲ ظهر: ماماااااااااااااان …..ناهار(چه لوس...اییییییییییی23)

 ۳ ظهر: مامااااان جورابام کو؟(پسرا همیشه شلختن051435)

 ۴عصر: مامااااااااااان ….سوییچ؟؟

  ۵ عصر: اولین اتو…(مسافرکشی صلواتی پسرا بیشتر برا ثوابش این عمل انسان دوستانه رو انجام میدن)

 ۶ عصر: به دستور مامان میره دنبال آبجی کوچیکه کلاس زبان البته این کار هم فقط از روی علاقه به خواهر انجام میده نه برای دید زنی چشم ها مثل چراغ پلیس میگرده که کسی از قلم نیوفته البته این کار هم برای نظارت وحس انسان دوستی انجام میده و فقط کافیه یک پسر ۱۰ ساله بیاد بیرون از کلاس خواهر پشت کنکوریشو خفه میکنه که ..آره کلاس مختلطه تو هم این همه کلاس حتما باید بیای اینجا! حالا باشه خونه حسابتو میرسم به لیدا بگو بیاد برسونیمش دیر وقته زشته..(داداش آخه اون که خونه اش ۲ساعت با ما فاصله است….امان از این خواهر ها که درد برادراشونو نمی فهمن نمی دونن برادر جون بیچاره کمک و امداد…)

 ۷ عصر: لیدا خانم شما تشنه تون نیست آبجی؟ تو چی؟ با یه آب زرشک چطورین؟
(زود خودش میخوره دوتا هم میاره میده به خواهرش و لیدا جون سریع راه میوفته یه ترمز شدید که لیدا جان نیازمند به دستمال کاغذی بابک آقا هم که نقشه اش گرفت دستمال حاوی شماره موبایل رو تقدیم میکنه ….)با یه عالمه شرمندگی لیدا که خشکش زده ترجیح میده با مانتوش پاک کنه …

 ۸ غروب: دم خونه لیدا و لحظه فراق ….چه زود دیر می شود….!!!

۹ شب: آقا این خانم برسونین به این آدرس با آژانس خواهرو پیچوند…..

۱۰شب: یه مهمونی کوچیک طرفای کامرانیه حیلی خلوت فقط از دور شبیه تظاهرات میمونه…

۲شب:مادر کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر برای پایان نامه ات زحمت میکشی دیگه جون نمونده برات بیا یه لقمه غذا بخور جون بگیری؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو میشه (مادر: الهی مادرت بمیره باز بی غذا خوابید خدا لعنت کنه هر چی دانشگاه بچه های مردم اسیرن برا یه درس هر شب تحقیق!!!)

 



دو شنبه 10 آذر 1391برچسب:, :: 10:52 ::  نويسنده : baran       

 

 

گاو ما ما مي كرد
گوسفند بع بع مي كرد
سگ واق واق مي كرد
و همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي

 
شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود.حسنك مدت هاي زيادي است كه به خانه نمي آيد.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي كند.او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي زند. موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت مي زند
ديروز كه حسنك با كبري چت مي كرد .كبري گفت تصميم بزرگي گرفته است.كبري تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او چت نكند چون او با پتروس دوست شده بود .پتروس هميشه پاي كامپيوترش نشسته بود و چت مي كرد.پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي كرد چون زياد چت كرده بود.او نمي دانست كه سد تا چند لحظه ي ديگر مي شكند.پتروس در حال چت كردن غرق شد


براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما كوه روي ريل ريزش كرده بود .ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت .ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد.ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد. كبري و مسافران قطار مردند.
اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل هميشه سوت و كور بود .الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ي مهمان ندارد.او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سير كند. او در خانه تخم مرغ و پنير دارد اما گوشت ندارد. او كلاس بالايي دارد او فاميل هاي پولدار دارد. او آخرين بار كه گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت.


اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنياي ما خيلي چوپان دروغگو دارد به همين دليل است كه ديگر در كتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد.
کسی میدونه حسنک الآن کجاست ؟



یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:, :: 13:27 ::  نويسنده : baran       

 

دلم برای کودکیم تنگ شده ....
برای روزهایی که باور ساده ای داشتم
همه آدم ها را دوست داشتم ...
مرگ مادر "نل" را باور می کردم و از زن"تناردیه" کینه به دل می گرفتم
نمی دانم چرا دوست داشتم"پسرشجاع"همیشه برشیپورچی وافرادش پیروزشود
مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گمش نکنم ...
دلم می خواست "بچه های مدرسه والت" هیچ وقت تمام نشود
از نجاری ها که می گذشتم باگوشه چشمی به دنبال"وروجک" می گشتم؛
تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود
خسته ازدفترهای کاهی برگهای سفیدی را درتصورم می ساختم وباخیالشان خوش بودم...
برایم عجیب بود ریزعلی چطور آن کار راکرد
عاشق آن نیمکت های چوبی هستم که بایادگاری نوشتن سیاهش می کردیم
دلتنگ ساده پوشی دوران دبستانم
دلتنگ آن حس وحالیم که به دوستم رشکمی بردم که تنهاکسی است که درکلاس دوم ابتدایی خانم صالحی مدرسه عفت ساعت دیجیتال کامپیوتری دارد
درآرزوی تکرارلحظه ای شورو حال عجیب وشادی وصف ناپذیرمان ازپرکردن قلک پلاستیکی نارنجکی شکل کمک به جبهه های جنگم
ای روزگارچه کردی باما؟
اشکم رادرآوردیاداوری آن روزهای باشکوه
باورکنید دارم گریه می کنم
سخن دل،چه آسان بروی کاغذپیاده می شود...
دلم برای خدا تنگ شده ...
خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم ...
دلم برای کودکیم تنگ شده ...
نمی دانم
شاید یک روز در کوچه بازارفریب روزگاران، دست من رهایش کردوبین ما فاصله افتاد و او رفت...
به همین سادگی

 

 

 

 



دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 16:45 ::  نويسنده : بهاره       

 

از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت.
فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: “چرا این همه وقت صرف این یکی می‌فرمایید؟”
خداوند پاسخ داد:
“دستور کار او را دیده‌ای‌؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.”
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
“این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید.”
خداوند گفت :
“نمی شود!!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.”
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
“اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی.”
“بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده‌ام.
تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که تا چه حد می‌تواند تحمل کند و زحمت بکشد.”
فرشته پرسید :
“فکر هم می‌تواند بکند؟”
خداوند پاسخ داد :
“نه تنها فکر می‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد.”
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
فرشته پرسید :
“اشک دیگر برای چیست؟”
خداوند گفت:
“اشک وسیله‌ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا‌امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش.”
فرشته متاثر شد:
“شما فکر همه چیز را کرده‌اید، چون زن‌ها واقعا حیرت انگیزند.”
زن‌ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می‌کنند.
همواره بچه‌ها را به دندان می‌کشند.
سختی‌ها را بهتر تحمل می‌کنند.
بار زندگی را به دوش می‌کشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می‌پراکنند.
وقتی خوشحالند گریه می‌کنند.
برای آنچه باور دارند می‌جنگند.
در مقابل بی‌عدالتی می‌ایستند.
وقتی مطمئن‌اند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمی‌پذیرند.
بدون قید و شرط دوست می‌دارند.
وقتی بچه‌هایشان به موفقیتی دست پیدا می‌کنند گریه می‌کنند.
وقتی می‌بینند همه از پا افتاده‌اند، قوی و پابرجا می‌مانند.
آنها می‌رانند، می‌پرند، راه می‌روند، می‌دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد
زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد.
کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند. آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند
زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.
خداوند گفت: “این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!”
فرشته پرسید: “چه عیبی؟”
خداوند گفت:
“قدر خودش را نمی داند . . .”
 


سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 17:18 ::  نويسنده : بهاره       

 

 



دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 22:3 ::  نويسنده : بهاره       

 

اگه شکلات بودی ،‌ شیرین ترین بودی
اگه عروسک بودی ، بغلی ترین بودی
اگه شمع بودی ، روشن ترین بودی
و تا زمانی که دوست منی عزیزترینی
ولنتاین مبــــارک
اس ام اس عاشقانه روز سپندارمذگان
هیچ چیز تو را ناراحت نکند فقط شادی ها تو را احاطه کند ، دوستانت عاشقت باشند ، لطف خدا با تو باشد اینها ارزوهایم برای تو در روز سپندارمذگان است
اس ام اس عاشقانه ولنتاین
یه من ، یه تو ، یه فاصله ، نه نشد!
بی من ، یه تو ، یه فاصله ، نه نشد!
یه من ، بی تو ، یه فاصله ، نه نشد !
یه من ، یه تو ،‌بی فاصله ،‌ حالا شد
ولنتاین مبارک
اس ام اس عاشقانه سپندارمذگان
سپندارمذگان روز دلباختگان ایرانی بر تو ای ایرانی عاشق مبارکـــــــــ باد
اس ام اس عاشقانه سپندارمذگان
عزیزم با تو هر روز روز عشق است
سپندار مذگان روز عشق ایرانی بر تو مبارک
اس ام اس عاشقانه ولنتاین
برای سپاس تمام مهربانیهایت روز سپندارمذگان را برگزیدم تا بگویم برای تمام شادیهایی که با حضورت در قلبم به من هدیه کردی سپاسگزارم
پیشاپیش روز عشاق ایرانی مبارک
هر کی اومد پیش من یه ذره جاتو نگرفت….هیچ ادایی جای اون نازو اداتو نگرفت….پیش هر نقاشی رفتم تو رو نقاشی کنه، روی هر بومی زدم رنگ چشاتو نگرفت
ولنتاین مبارک
اس ام اس انگلیسی ولنتاین
On In EveTought , To Life For Someone , Love Someone
But
Sure That Some One Is Onlyone
ولنتاین مبارک
اس ام اس عاشقانه ولنتاین
Be Mine Vallentine
I Am Sending You This , Vallentine Wish With Hungs And Kisses
Too Cause Ther A Place Here In My Neae That’s Made Only For You
Happy Vallentine Days . . .
مال من باش “ولنتاین
من این آرزوی ولنتاین را برای تو میفرستم ، با آغوشها و بوسه ها
جائی را میسازم اینجا نزدیک خودم ، که فقط برای توست
اس ام اس عاشقانه ولنتاین
اگر اجدادمان میدانستند روزی خواهد امد که عاشقی چون من بیقرارت است به جای سپندار مذگان روز آشنایی من و تو راروز عشق می نامیدند
سپندار مذگان مبارک
اس ام اس انگلیسی ولنتاین
I Love You So Compeletly Our Love Is Deep As The ocean As High As stars And As special As sky
خیلی دوست دارم ، عشقمان بسیار عمیق مثل یک اقیانوس
به بلندی ستاره ها و به بی نظیری آسمان
اس ام اس عاشقانه ولنتاین
امیدوارم خرس زیباییها همیشه تو غار چشمات خونه کنه،ولنتاینت مبارک
اس ام اس عاشقانه ولنتاین
دوست داشتن با لذت دوری انتظار قشنگیست برای به هم رسیدن دستهایی که از دوری همدیگر صدا ندارند و به امید روزهایی هستند که با همدیگر عشق را فریاد بزنند، به امـــــــید ان روز
ولنتاین پیشاپیش مبارک
اس ام اس انگلیسی ولنتاین
When Things Go Wrong , Wehn Saness Feels Ur Heart When Tears Flow In Ur Eyse
Always Remember  Things
I Am Whit You
Still With You
Will Always With You
وقتی که اشتباهی پیش میآید ، وقتی که احساس ناراحتی میکنی
وقتی که اشک از چشمات سرازیر میشه همیشه ۳ چیز را به خاطر بیار
من همیشه با توام
هنوز با توام
با تو خواهم ماند
اس ام اس عاشقانه ولنتاین
به یاد هم بودن قشنگترین هدیه ای است که نیازی به با هم بودن ندارد
ولنتاین مبارک
 


سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, :: 22:3 ::  نويسنده : بهاره       

 

 
مرکز مشاوره مایکروسافت در انگلیس لیستی از سوال های ابلهانه مشتریانش را اینگونه منتشر کرده است:
 

...



ادامه مطلب ...